یه کاغذ
یه کاغذ

 

 

 

یک صفحه سفید گذاشت جلوی دختر و گفتː
بنویس! هر چه می خواهی بنویس!
 بد,زشت,احساسی,هیجان انگیز,دوست داشتنی, 
هی بنویس و پاک کن
چند دقیقه بعد صفحه سفید کاغذ پراز علامت و حرف بود.
چروک و خط خطی و کثیف.
جای پاک کردن ها و نوشتن های مکرر رویش دیده می شد.
کاغذ را گرفت.
یک کاغذ سیاه به او داد و گفتː
بنویس.
همان هایی که آنجا نوشتی پاک کن ,خط خطی کن.
دختر گفتː
نمی شود استاد,روی برگه سیاه چیزی نوشته نمی شود!
استاد چادرش را سرکرد و لبخند ملیحی زد
.نگاه دختر به سیاهی چادر خیره ماند.

حجاب واکسن مقابله با تیر نگاه های آلوده است...



[ یک شنبه 16 آذر 1393 ] [ 18:37 ] [ محب اهل بیت (ع) ] [ بازدید : 921 ] [ نظرات () ]
مطالب مرتبط
نظرات این مطلب

نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:







آخرین مطالب
بهشت (1394/10/11 )
خدا ♥♥♥ (1394/10/11 )